مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
(بقره / ۲۶۱)
تشبیه معقول به محسوس
تشبیه داستان انفاق کنندگان در راه خدا به قضیّه دانه ای که هفتصد برابر یا بیشتر شود از جهت ادبی از صنف تشبیه جریان به جریان است و از صبغه معرفتی از سنخ تشبیه معقول به محسوس و برای ایجاد نشاط و انگیزه است و سبب شیوایی و زنده بودن بیانِ مطلب میشود و اصولاً تشبیه تأثیر بیانی بسزایی دارد.
معیار در این تمثیل، تشبیه معقول به محسوس است؛ خواه آن محسوس در خارج موجود باشد یا نه. محور آیه، آن نیست که مزرعه ای در خارج هست و هر دانه اش به این مقدارِ وسیع محصول میدهد.
راز تشبیه انفاق کننده به دانه پرثمر
قرآن حکیم که برای تعلیم و تزکیه نازل شده اهتمامی به پرورش انسانهای کامل یا متکامل دارد، از اینرو به صرف طرح مسائل و ارائه راهکارها بسنده نمیکند، بلکه ضمن حفظ عنصر اصلی مطلب مورد نظر، نظیر عنوان مَثَل در محل بحث، راهیان و واصلان را نیز از نظر دور ندارد و این ابتکار در متن تعلیم احکام و حِکَم کاملاً مشهود است، هرچند با ادبیات محاوره ای هماهنگ نباشد؛ مثلاً در تعریف نیکی، نیکان را معرفی میکند: ﴿… ولکِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِالله) و در نافع بودن عمل اخروی، منتفعان را بازگو میکند: ﴿یَومَ لایَنفَعُ مالٌ ولابَنون ٭ اِلاّمَن اَتَی اللهَ بِقَلبٍ سَلیم) که مناسب، «الاّ القلب السلیم» بود و نیز در معرفی امت اسلامی در کتابهای تورات و انجیل، آنان را به زرع بالنده تشبیه میکند، در حالی که مشبّه اشخاص اند و مشبّه به زرع: ﴿ومَثَلُهُم فِی الاِنجیلِ کَزَرعٍ اَخرَجَ شَطَه) در آیه مورد بحث نیز مؤمنان انفاق کننده، به حبّه ای که به هفتصد برابر یا بیشتر میرسد تنظیر شده است، نه آنکه انفاق در راه خدا به چنین حبّه ای تشبیه شده باشد، زیرا غرضْ تربیت انفاق کنندگان است نه تعلیم صرف تأثیر انفاق. آنچه بر این مطلب می افزاید این است که تعبیر به فعل مضارع (ینفقون) نشان استمرار سیره مردان الهی بر انفاق است.
اشارات و لطایف
- طبیعت بخیل و فطرت سخی
هیچ کس به اندازه خدای سبحان و بهتر از او، انسان را نمی شناسد. خدای حکیم، انسان را با طبیعت مالدوست و فطرت خداخواه می آفریند که هریک از فطرت و طبیعت ویژگی هایی دارند.
فطرت الهی انسان، سیری ناپذیر و بی نهایت طلب است که اگر در جهاد اکبر و جنگ درون، اسیر طبیعت شود، طبیعت او این خصوصیت بی نهایت طلبی را به خدمت میگیرد و در جهت تمایلات خود به کار میبرد.
طبیعت انسان، در جمع مال، فریاد زیاده خواهی سر میدهد و «هَل مِن مَزید» میگوید و در این افزون طلبی، حق و باطل و حلال و حرام نمیشناسد، بلکه با علاقه فراوان به تکاثر در اموال می اندیشد: ﴿وتُحِبّونَ المالَ حُبًّا جَمّا) و اگر خزاین بیکران وبی پایان رحمت الهی را در اختیار داشته باشد، از ترس تمام شدن، ذره ای از دارایی اش را انفاق نمیکند: ﴿قُل لَو اَنتُم تَملِکونَ خَزائِنَ رَحمَهِ رَبّی اِذًا لاَمسَکتُم خَشیَهَ الاِنفاقِ وکانَ الاِنسنُ قَتورا) این بخل طبیعت، محدودیتی ندارد و میتواند همه رذایل اخلاقی را با خود پیوند دهد.
در مقابل، اگر حاکمیت درون انسان با فطرت او باشد و خزاین آسمانها و زمین را هم در راه خدا بدهد، باز خود را تشنه انفاق می یابد و بدهکار میداند و مایل است در راه خدا ایثار و نثار و فداکاری کند.
روح انسان فقط در ارتباط با خدای مطلق و بی نهایت سیراب، شکوفا و آرام میشود، وگرنه اگر مجموع آسمانها و زمین هم طلا باشد و در اختیار طبیعت و نفس انسانی قرار گیرد، تازه آغاز آز اوست، پس چه بهتر که خود را به دام بیماری مال دوستی نیفکند.
- انفاق، تنها راه درمان مالدوستی
خدای سبحان، از هر راه ممکن، بیماری خطرناک مال دوستی را به بشر می شناساند و با جدال احسن یا موعظه یا برهان و گاهی نیز از راه تهدید یا تشویق و تحبیب، انسان را به اصلاح و درمان آن فرا میخواند و تنها راه درمان را انفاق فی سبیل الله میداند. گاهی میفرماید: خودتان را به هلاکت نیفکنید: ﴿واَنفِقوا فی سَبیلِ اللهِ ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَهِ واَحسِنوا اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُحسِنین) پس اگر کسی مال خود را در راه خدا انفاق نکند، در راه باطل مصرف خواهد کرد. حتی خود امساک از انفاق، کار باطلی است و گناه به شمار میرود. همانگونه که کتمان و نگفتن حق و شهادت ندادن، در جایی که باید شهادت داد، معصیت است.
گاهی هم اینگونه هشدار میدهد: ﴿مَثَلُ ما یُنفِقونَ فی هذِهِ الحَیوهِ الدُّنیا کَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرٌّ اَصابَت حَرثَ قَومٍ ظَلَموا اَنفُسَهُم فَاَهلَکَتهُ وما ظَلَمَهُمُ اللهُ ولکِن اَنفُسَهُم یَظلِمون) مَثَلِ انفاق آنان که در راه دنیا هزینه میکنند، مَثَلِ تندباد سرد و سختی است که تمام محصول کشاورزی را نابود میسازد. مراد از راه دنیا، صرف اموال در راه باطل، مانند رسیدن به مقام و هوسرانی و افراط در التذاذهای نفسانی است، زیرا تأمین هزینه های زندگی در حدّ معقول و متعارف، مصرف در راه باطل نیست.
منحرفان از راه خدا و پیامبر اعتراف دارند که حبّ مال و اولاد، مانع خیرِ آنها شده است: ﴿شَغَلَتنا اَمولُنا واَهلونا) از سوی دیگر خدای سبحان برای پیشگیری از ابتلای مؤمنان به مرض نفاق میفرماید: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوالاتُلهِکُم اَمولُکُم ولااَولدُکُم عَن ذِکرِ الله) چیزی که خودش لهو باشد، «مُلْهی» دیگران هم هست، چنانکه «ذکر»، مانند قرآن، مذکِّر دیگران هم میشود. و چون اصلِ مال، لهو و سرگرم کننده مالدار است، او را از کارهای خیر و ایمان خالص هم باز میدارد.
خدای سبحان برای درمان بیماری مال دوستی که مانع هر خیر و زمینه ساز نفاق است، چنین میفرماید: ﴿واَنفِقوا مِن ما رَزَقنکُم مِن قَبلِ اَن یَأتِی اَحَدَکُمُ المَوتُ فَیَقولَ رَبِّ لَولا اَخَّرتَنی اِلی اَجَلٍ قَریبٍ فَاَصَّدَّقَ واَکُن مِنَ الصّلِحین) انسان نباید مانند قارون بیندیشد که اموال را خودش فراهم آورده: ﴿اِنَّما اوتیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندی) زیرا اموال را خدا به او روزی داده است: ﴿مِمّا رَزَقنکُم) و به او میگوید: برای دفع شرّ مال دوستی و نفاق، از مال خدا که به تو امانت سپرده شده، در راه او انفاق کن تا خود را درمان کنی: ﴿وءاتوهُم مِن مالِ اللهِ الَّذی ءاتکُم) پیش از فرارسیدن مرگ کاری بکنید که لحظه مرگ به تأخیر نمی افتد تا کسی به فکر جبران باشد: ﴿ولَنیُؤَخِّرَ اللهُ نَفسًا اِذا جاءَ اَجَلُها)
- ابزار آزمون
قرآن کریم میفرماید: برخی بر این پندارند که چون عده ای را از مال و فرزند برخوردار ساخته ایم، در رساندن خیر به آنان شتاب کرده ایم با آنکه مال و فرزند وسیله آزمون است و خیر و سعادت در گرو ترس از خدا، ایمان و پرهیز از شرک، انفاق مال و بیم از بازگشت به سوی خداست: ﴿اَیَحسَبونَ اَنَّما نُمِدُّهُم بِهِ مِن مالٍ وبَنین ٭ نُسارِعُ لَهُم فِی الخَیرتِ بَل لایَشعُرون ٭ اِنَّ الَّذینَ هُم مِن خَشیَهِ رَبِّهِم مُشفِقون ٭ والَّذینَ هُم بِءایتِ رَبِّهِم یُؤمِنون ٭ والَّذینَ هُم بِرَبِّهِم لایُشرِکون ٭ والَّذینَ یُؤتونَ ما ءاتَوا وقُلوبُهُم وَجِلَهٌ اَنَّهُم اِلی رَبِّهِم رجِعون ٭ اُولئِکَ یُسرِعونَ فِیالخَیرتِ وهُم لَها سبِقون)
وگرنه مالِ دنیا زینت زمین است نه زیور انسان (البته زینت برای جنبه زمینی انسان هم هست؛ لیکن حیثیت اساسی انسان در این بخش نیست):﴿اِنّا جَعَلنا ما عَلَی الاَرضِ زینَهً لَها لِنَبلُوَهُم اَیُّهُم اَحسَنُ عَمَلا) ما عده ای را به این زیورها آزمودیم تا روشن شود چه کسی از این امتحان سرافراز بیرون می آید، پس باغ و خانه و فرش و پرده و… زینت زمین است و علم و ایمان و عمل صالح زیور انسان: ﴿ولکِنَّ اللهَ حَبَّبَ اِلَیکُمُ الایمنَ وزَیَّنَهُ فی قُلوبِکُم)
- مغالطه آشکار
بعضی برای خودداری از انفاق گرفتار مغالطه میشوند؛ وقتی به آنها توصیه میشود که از ثروت خدادادی به فقیران و مستمندان بدهند، در جواب میگویند: خدا خواسته که عدّه ای فقیر و بعضی غنی باشند و اگر خدا میخواست که فقرا متمکّن شوند، خود به آنان مکنت میداد: ﴿واِذا قیلَ لَهُم اَنفِقوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللهُ قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا اَنُطعِمُ مَن لَو یَشاءُ اللهُ اَطعَمَهُ اِن اَنتُم اِلاّفی ضَللٍ مُبین)
اینان میان اراده تکوینی و تشریعی خدای سبحان تفاوت نگذاشته اند؛ اراده تکوینی خدای سبحان تخلف ناپذیر است؛ ولی اراده تشریعی او گاهی از سوی انسانِ مختار تحقق پیدا نمیکند؛ برای نمونه: هنگامی که خداوند شخصی را به فقر و دیگری را به غنا می آزماید، از غنی میخواهد که حق فقیر را هم بدهد؛ ولی غنی میتواند به این امر الهی عمل نکند. این اراده و امرِ به دستگیری از فقرا، اراده تشریعی است.
پس اراده تکوینی خدا اقتضا میکند که شخصی مالدار باشد و او را با مال بیازماید و دیگری را با فقر امتحان کند؛ ولی همان ثروتمند وظیفه شرعی هم دارد که حق فقرا را بپردازد، زیرا مال امانت الهی است.
برکات انفاق
أ. پاکسازی انسان و پیرایش مال
زکات اموال، خواه واجب یا مستحب و زکات ابدان (زکات فطر)، برای پاک ساختن انفاق کننده و مال اوست، از اینرو، خدای سبحان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: از مؤمنان صدقه اموالشان را بگیر تا آنان را پاک کند: ﴿خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَهً تُطَهِّرُهُم) ﴿تُطَهِّرُهُم﴾ در محلّ نصب و صفت ﴿صَدَقَه﴾ است؛ یعنی صدقه دادن، عامل را پاکیزه میکند، بنابراین، نپرداختن حق الله یا حق الناس، سبب آلودگی روحی انسان میشود و پرداخت آن، روح را پاک و مال را متبرّک میکند.
ب. پرورش روح
زکات، هم مایه تطهیر انسان و هم زمینه ساز و سبب رشد و نمو اوست: ﴿اَلَّذی یُؤتی مالَهُ یَتَزَکّی) ۱ ﴿قَد اَفلَحَ مَن تَزَکّی ٭ وذَکَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصَلّی) مقصود از تزکیه در آیه اخیر، پرداخت زکات فطر پیش از نماز عید است .
ج. برخورداری از دعای پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم
دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت ولی عصر(عج) در حقّ انفاق کنندگان بی تردید مستجاب است، زیرا آنان بی اذن خدا دعا نمیکنند و خدا که اذن دعا میدهد، آن را اجابت میکند، پس یکی از ثمرات گرانقدر انفاق، بهره مندی از دعای مستجاب خلیفه خدا بر روی زمین است که برخی از آثار برجسته آن عبارت است از:
- انسان را از ظلمات بیرون می آورد و او را نورانی میکند: ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیکُم ومَلئِکَتُهُ لِیُخرِجَکُم مِنَ الظُّلُمتِ اِلَی النّور)
- سبب تقرّب انسان به خدا میشود: ﴿ویَتَّخِذُ ما یُنفِقُ قُرُبتٍ عِندَ اللهِ وصَلَوتِ الرَّسولِ اَلا اِنَّها قُربَهٌ لَهُم سَیُدخِلُهُمُ اللهُ فی رَحمَتِهِ اِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحیم) از آنجا که دعای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نیز برای حصول قرب است، در ذیل آیه، صلوات رسول تکرار نشده؛ بلکه به ذکر عبارت ﴿اَلا اِنَّها قُربَهٌ لَهُم﴾ بسنده شده است.
- دعای پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم سبب پیدایش سکینه قلبی و آرامش روحی مؤمنان میشود: ﴿وصَلِّ عَلَیهِم اِنَّ صَلَوتَکَ سَکَنٌ لَهُم)
شرط انفاق
انفاق مورد نظر آیه ویژگیهای زیر را داراست:
- ۱٫ ﴿الَّذینَ یُنفِقون﴾ در مورد کسانی گفته میشود که وصف انفاق در آنان به صورت مَلَکه درآمده باشد و همواره اهل انفاق باشند؛ نه کسانی که گاهی انفاق میکنند.
- ۲٫ وعده های مطرح شده در این آیه مربوط به انفاق مالی است: ﴿یُنفِقونَ اَمولَهُم﴾.
ممکن است برای ترغیب به انفاق جامع بین مال و فضیلتهای اخلاقی، به آیاتی از قبیل ﴿قُل ما اَنفَقتُم مِن خَیرٍ فَلِلولِدَینِ والاَقرَبینَ والیَتمی) و ﴿وما اَنفَقتُم مِن شیءٍ فَهُوَ یُخلِفُهُ وهُوَ خَیرُ الرّزِقین) استدلال کرد و آنچه درباره کلمه «خیر» در آیه اول وارد شد بیان مصداق بارز است نه برای حصر، چنانکه واژه «رزق» در آیه دوم دلیل انحصار عنوان «شیء» در مال نخواهد بود، زیرا کلمه «رزق» جامع امور مادی و معنوی است.
- انفاقی مقبول و مأجور است که برای خداوند و در راههای مورد رضای او پرداخت شود: ﴿فی سَبیلِ الله﴾، پس انفاقی که برای سدّ کردن راه خدا: ﴿یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ الله) یا جلب نظر مردم: ﴿کَالَّذی یُنفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاس) صورت بگیرد یا همراه با منّت و اذیّت باشد، پاداش اخروی ندارد.
منبع : تفسیر تسنیم / نوشته آیت الله جوادی آملی